درتاریکی پارت{5}
آجوما قدماهاشو به سمت اتاق انتهای راهرو تندتر کرد تا جایی که یادش بود این اتاق متعلق به هلن دوست صمیمی جونگ کوک بودکه البته توسط گرگینه ها کشته شد.وقتی وارد اتاق شداز دیدن قیافه دختر تعجب کرد اینقدر شباهت،واقعا عجیب بود حالا فهمید که چرا پای این دختر انسان به عمارت جئون باز شده.
درسته مینسو خیلی شبیه هلن دوست صمیمی کوک بود کوک روی هلن کراش داشت و درست روزی که میخواست بهش اعتراف کنه گرگینه ها کشتنش و بعد مرگ اون دیگه کسی لبخند کوک رو ندید و اون به یه مرد بدون احساس تبدیل شد.
آجوما جلوتر رفت و لباس های کثیف دختر رو عوض کرد.
چند ساعت بعد
ساعت ۱۰صبح
مینسو:یاخدااا اینجا دیگه کجاست؟نکنه مردم؟(بلند)
اجوما بدو بدو به سمت اتاق میره
آجوما:هوه...هوه....آروم باش دخترم...هوه....اتفاقی نیوفتاده...هوه(نفس نفس میزنه)
مینسو:ش..شما دیگه کی هستین؟نکنه حوری بهشتین؟
آجوما:من....(حرفش قطع میشه)
قِرررررر....قوررررر...تبخزعسیونس
مینسو:عاه معذرت میخوام(خجالت میکشه)
آجوما:اوه نه عزیزم اشکالی نداره الان برات غذا میارم
مینسو:صبر کنید میشه قبلش بگید اینجا کجاست و من چرا اینجام؟
آجوما:خب راستش منم نمیدونم اصلا ولش کن بزار برات غذا بیارم
مینسو:ممنون
آجومارفت آشپزخونه تا یه چیزی برای مینسو درست کنه چون همه کسایی که تو این عمارت کار و زندگی میکنن خوناشامن و فقط تو خونه خون هست.
وقتی آجوما رفت مینسو از فرصت استفاده کرد و رفت جلوی آینه موهای کوتاهش رو کنار زد و به زخم روی ابروش نگاه کرد که یهو..
.
.
.
.
سلام به همگی اومدم بگم قراره فقط پنجشنبه جمعه ها پارت بزارم ولی چنتا میزارم
شرطا:
لایک:۵
کامنت:۵
☁️🖤☁️
درسته مینسو خیلی شبیه هلن دوست صمیمی کوک بود کوک روی هلن کراش داشت و درست روزی که میخواست بهش اعتراف کنه گرگینه ها کشتنش و بعد مرگ اون دیگه کسی لبخند کوک رو ندید و اون به یه مرد بدون احساس تبدیل شد.
آجوما جلوتر رفت و لباس های کثیف دختر رو عوض کرد.
چند ساعت بعد
ساعت ۱۰صبح
مینسو:یاخدااا اینجا دیگه کجاست؟نکنه مردم؟(بلند)
اجوما بدو بدو به سمت اتاق میره
آجوما:هوه...هوه....آروم باش دخترم...هوه....اتفاقی نیوفتاده...هوه(نفس نفس میزنه)
مینسو:ش..شما دیگه کی هستین؟نکنه حوری بهشتین؟
آجوما:من....(حرفش قطع میشه)
قِرررررر....قوررررر...تبخزعسیونس
مینسو:عاه معذرت میخوام(خجالت میکشه)
آجوما:اوه نه عزیزم اشکالی نداره الان برات غذا میارم
مینسو:صبر کنید میشه قبلش بگید اینجا کجاست و من چرا اینجام؟
آجوما:خب راستش منم نمیدونم اصلا ولش کن بزار برات غذا بیارم
مینسو:ممنون
آجومارفت آشپزخونه تا یه چیزی برای مینسو درست کنه چون همه کسایی که تو این عمارت کار و زندگی میکنن خوناشامن و فقط تو خونه خون هست.
وقتی آجوما رفت مینسو از فرصت استفاده کرد و رفت جلوی آینه موهای کوتاهش رو کنار زد و به زخم روی ابروش نگاه کرد که یهو..
.
.
.
.
سلام به همگی اومدم بگم قراره فقط پنجشنبه جمعه ها پارت بزارم ولی چنتا میزارم
شرطا:
لایک:۵
کامنت:۵
☁️🖤☁️
۱۴.۲k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.